زندگي فرسوده تر از گذشته پيش مي رود
نفس کشيدم به بهانه بودن در کنار کودکي خردسال
رفته رفته او بزرگ تر مي شود و من درمانده تر
او مي ماند و مرا با کوله باري از کاش ها جاي مي گذارد
زمان زيادي است که خود را در آينه نديده ام براي خود نزيسته ام حتي به اختيار نفسي فرو نبرده ام
آري خيالي نيست من رفتني تر از اني هستم که بخواهم به خود بي انديشم